دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه,جملات عاشقانه جدید,عاشقانه,جملات جدید عاشقانه, :: 12:31 :: نويسنده : MOSTAFA
حسرت اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟ امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟
اين حسرت درياست تماشا به چه قيمت
گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت
تاوان تو را ميدهم اما به چه قيمت
ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت دل خوشم با غزلي تازه همينم کافي ست تو مرا باز رساندي به يقينم کافي ست قانعم،بيشتر از اين چه بخواهم از تو گاه گاهي که کنارت بنشينم کافي ست گله اي نيست من و فاصله ها همزاديم گاهي از دور تو را خوب ببينم کافي ست آسماني! تو در آن گستره خورشيدي کن من همين قدر که گرم است زمينم کافي ست من همين قدر که با حال و هوايت گهگاه برگي از باغچه ي شعر بچينم کافي ست فکر کردن به تو يعني غزلي شور انگيز که همين شوق مرا، خوب ترينم! کافي ست ... : عـاصي شدم ، بريـده ام از اينهمه عـذاب از گـريـه هـاي هـرشبـه ام روي رختـخواب ده سال مـي شود کـه بـرايـم غـريبـه اي ده سال مـي شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب شايـد تـو هـم شبيـه دلـم درد مي کشي شايد تـو هـم هميشـه خـودت را زدي بـه خـواب از مـن چـه ديـده اي کـه رهـايـم نمي کنـي؟ جـز بيقـراري و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟ جــز فکـرهـاي منفـي و تصميـم هـاي بـد جـز قـرصهـاي صـورتـي ضـد اضطـراب؟ اصـلا تـو بـهترين بشـري!!مـن بـدم بـدم! بگـذار تـا فرو بـروم تــــوي منــجلاب آدم از عدم وسعي از ريشه هاي ياس مي آيد وقتي که يک تفاوت ساده در حرف کفتار را به کفتر تبديل ميکند باي به بي تفاوتي واژه ها و واژه بيطرفي مثل نان دل بست نان را
از هر طرف بخواني نان است
مرحوم قيصر اين پور : به خاک پاي عزيزت که عهد نشکستم زمن بريدي وبا هيچکس نپيوستم کجا روم که بميرم بر آستان اميد ؟ اگر به دامن وصلت نمي رسد دستم شگفت مانده ام از بامداد روز وداع که بر نخاست قيامت چو بي تو نشستم بلاي عشق تو نگذاشت پارسا درپارس يکي منم که ندانم نماز چون بستم نماز کردم واز بي خودي ندانستم که در خيال تو عقد نماز چون بستم نماز مست شريعت روا نمي دارد نماز من که پذيرد که شب وروز مستم ؟ چنين که دست خيالت گرفت دامن من چه بودي ار برسيد ي به دامنت دستم من از کجاوتمناي وصل تو زکجا اگر چه آب حياتي هلاک خود جستم نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |